کد مطلب:298620 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

خطبه و سخنرانی فاطمه در مسجد مدینه


سخنرانی و خطبه ی زیر، گذشته از كتابهای شیعه در بسیاری از كتب اهل سنت به اجمال و تفصیل نقل شده كه از آن جمله است كتاب بلاغات النساء احمد بن ابی طاهر بغدادی و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و دیگر كتابها [1] و ما ابتدا متن خطبه را از روی كتاب احتجاج طبرسی (ره) برای شما ذكر كرده سپس ترجمه ی آن را نقل خواهیم كرد [2] :

اهل حدیث و تاریخ این گونه نقل كرده اند كه فاطمه ی زهرا (س) جامه اش را پوشید و در حالی كه زنان بنی هاشم اطرافش را گرفته بودند از خانه بیرون آمد و با ابهت و شوكتی تمام گام برمی داشت همچنان كه رسول خدا (ص) راه می رفت تا بر ابوبكر درآمد، و اطراف ابوبكر را مهاجر و انصار گرفته بودند.

در این وقت پرده ای سفید آویختند و فاطمه پشت پرده قرار گرفت، و در آغاز سخن، فاطمه غرق در اندوه و مصیبت بود چنان ناله ی جانسوزی از دل بركشید كه صدای مردم بی اختیار از شنیدن ناله ی فاطمه به گریه و شیون برخاست.

دختر روسل خدا (ص) كه چنان دید مدتی دراز ساكت شد تا مردم آرام شوند آن گاه شروع به سخن نموده چنین گفت:

الحمدلله علی ما انعم و له الشكر علی ما الهم و الثنا بما قدم من عموم نعم ابتدأها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام منن والاها، جم عن الاحصاء عددها، و نای عن الجزاء امدها، و تفاوت عن الادراك ابدها و ندبهم لاستزادتها بالشكر لاتصالها، واستحمد الی الخلایق باجزالها، و ثنی بالندب الی امثالها.

و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له، كلمه جعل الاخلاص تاویلها، و ضمن القلوب موصولها، و انار فی الفكر معقولها. الممتنع من الابصار رویته، و من الالسن صفته، و من الاوهام كیفیته. ابتدع الاشیاء لامن شی ء كان قبلها، و


انشاها بلاحتذاء امتثلها، كونها بقدرته، و ذرأها بمشیته، من غیر حاجه منه الی تكوینها، و لا فائده له فی تصویرها الا تثبیتا لحكمته، و تنبیها علی طاعته و اظهارا لقدرته، و تعبدا لبریته، و اعزازا لدعوته. ثم جعل الثواب علی طاعته، و وضع العقاب علی معصیته، زیاده لعباده عن نقمته، و حیاشه منه الی جنته.

و اشهد ان ابی محمدا صلی الله علیه و آله عبده و رسوله، اختاره و انتجبه قبل ان ارسله، و سماه قبل ان اجتبله، و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذالخلائق بالغیب مكنونه، و بستر الاهاویل مصونه، و بنهایه العدم مقرونه، علما من الله تعالی بمایل الامور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بمواقع المقدور. ابتعثه الله تعالی اتماما لامره، و عزیمه علی امضاء حكمه، و انفاذا لمقادیر حتمه.

فرای الامم فرقا فی ادیانها، عكفا علی نیرانها، عابده لاوثانها، منكره لله مع عرفانها فانار الله بمحمد صلی الله علیه و آله ظلمها، و كشف عن القلوب بهمها، و جلی عن الابصار غممها، و قام فی الناس بالهدایه، و انقذهم من الغوایه، و بصرهم من العمایه، و هداهم الی الدین القویم، و دعاهم الی الطریق المستقیم.

ثم قبضه الله الیه قبض رأفه و اختیار و رغبه و ایثار بمحمد صلی الله علیه و آله عن تعب هذه الدار فی راحه، قد حف بالملائكه الابرار، و رضوان الرب الغفار، و مجاوره المك الجبار. صلی الله علی ابی نبیه و امینه علی الوحی، و صفیه و خیرته من الخلق و رضیه، والسلام علیه و رحمه الله و بركاته.

ثم التفتت الی اهل المجلس و قالت:

انتم عباد الله نصب امره و نهیه و حمله دینه و وحیه و امناء الله علی انفسكم، و بلغاوه الی الامم، و زعمتم حق لكم لله فیكم، عهد قدمه الیكم، و بقیه استخلفها علیكم: كتاب الله الناطق، و القرآن الصادق، و النور الساطع، و الضیاء اللامع، بینه بصائره، منكشفه سرائره، متجلیه ظواهره، مغتبطه به أشیاعه، قائد الی الرضوان اتباعه، مود الی النجاه اسماعه. به تنال حجج الله المنوره و عزائمه المفسره، و محارمه المحذره، و بیناته الجالیه و براهینه الكافیه، و فضائله المندوبه. و رخصه الموهوبه، و شرایعه المكتوبه.

فجعل الله الایمان تطهیرا لكم من الشرك، و الصلاه تنزیها لكم عن الكبر، و الزكاه تزكیه للنفس و نماء فی الرزق، و الصیام تثبیتا للاخلاص، و الحج تشییدا للدین، و العدل تنسیقا للقلوب، و طاعتنا نظاما للمله، و امامتنا امانا من الفرقه، و الجهاد عزا للاسلام، والصبر معونه علی استیجاب الاجر، و الامر بالمعروف مصلحه للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، و صله الارحام


منماه للعدد، و القصاص حصنا للدما، و الوفاء بالنذر تعریضا للمغفره، و توفیه المكاییل و الموازین تغییرا للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیها عن الرجس، و اجتناب القذف حجابا عن اللعنه، و ترك السرقه ایجابا للعفه. و حرم الله الشرك اخلاصا له بالربوبیه، «فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون» و اطیعوا الله فیما امركم به ونهاكم عنه، فانه «انما یخشی الله من عباده العلماء».

ثم قالت: ایها الناس! اعلموا انی فاطمه و ابی محمد صلی الله علیه و آله، اقول عودا و بداء و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا: «لقد جاءكم رسول من انفسكم عزیز علیه ما عنتم حریص علیكم بالمومنین رؤوف رحیم» فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابی دون نسائكم، و اخا ابن عمی دون رجالكم، و لنعم المعزی الیه صلی الله علیه و آله. فبلغ الرساله صادعا بالنذاره، مائلا عن مدرجه المشركین، ضاربا ثبجهم، آخذا باكظامهم، داعیا الی سبیل ربه بالحكمه و الموعظه الحسنه، یكسر الاصنام، و ینكت الهام، حتی انهزم الجمع و ولوا الدبر، حتی تفری اللیل عن صبحه، و اسفر الحق عن محضه، و نطق زعیم الدین و خرست شقاشق الشیاطین، و طاح و شیظ النفاق، و انحلت عقد الكفر و الشقاق، و فهتم بكلمه الاخلاص فی نفر من البیض الخماص، و كنتم علی شفا حفره من النار، مذقه الشارب، و نهزه الطامع، و قبسه العجلان، و موطی ء الاقدام، تشربون الطرق و تقتاتون الورق، اذله خاسئین، «تخافون ان یتخطفكم الناس من حولكم».

فانقذكم الله تبارك و تعالی بمحمد صلی الله علیه و آله بعد اللتیا و التی، و بعد ان منی ببهم الرجال و ذوبان العرب و مرده اهل الكتاب، «كلما اوقدوا نارا للحرب اطفاها الله» او نجم قرن للشیطان، و فغرت فاغره من المشركین قذف اخاه فی لهواتها فلا ینكفی حتی یطأ صماخها باخمصه و یخمد لهبها بسیفه، مكدودا فی ذات الله، مجتهدا فی امر الله، قریبا من رسول الله سید أولیاء الله، مشمرا ناصحا، مجدا كادحا، وانتم فی رفاهیه من العیش، وادعون فاكهون آمنون، تتربصون بنا الدوائر، و تتوكفون الاخبار، و تنكصون عند النزال، و تفرون عند القتال.

فلما اختار الله لنبیه دار انبیائه و ماوی اصفیائه، ظهر فیكم حسیكه النفاق، و سمل جلباب الدین، و نطق كاظم الغاوین، و نبغ خامل الاقلین، و هدر فنیق المبطلین. فخطر فی عرصاتكم و اطلع الشیطان راسه من مغرزه، هاتفا بكم


لدعوته مستجیبین، و للغره فیه ملاحظین، ثم استنهضكم فوجدكم خفافا، و أحمشكم فالفاكم غضابا، فوسمتم غیر ابلكم، و اوردتم غیر شربكم، هذا و العهد قریب، و الكلم رحیب، و الجرح لما یندمل، و الرسول لما یقبر، ابتدارا زعمتم خوف الفتنه «الا فی الفتنه سقطوا و ان جهنم لمحیطه بالكافرین».

فهیهات منكم، و كیف بكم، و أنی توفكون؟ و كتاب الله بین اظهركم، اموره ظاهره، و احكامه زاهره، و اعلامه باهره، و زواجره لائحه، و اوامره واضحه، و قد خلفتموه وراء ظهوركم، ارغبه عنه تریدون؟ ام بغیره تحكمون؟ «بئس للظالمین بدلا» «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین». ثم لم تلبثوا الا ریث ان تسكن نفرتها، و یسلس قیادها، ثم اخذتم تورون وقدتها، و تهیجون جمرتها، و تستجیبون لهتاف الشیطان الغوی، و اطفاء انوار الدین الجلی، و اهماد سنن النبی الصفی، تسرون حسوا فی ارتغاء، و تمشون لاهله و ولده فی الخمر و الضراء، و نصبر منكم علی مثل حز المدی، و خز السنان فی الحشا، و انتم تزعمون الا ارث لنا «افحكم الجاهلیه تبغون و من احسن من الله حكما لقوم یوقنون» افلا تعلمون؟ بلی تجلی لكم كالشمس الضاحیه انی ابنته.

ایها المسلمون أأغلب علی ارثیه یا ابن ابی قحافه افی كتاب الله ان ترث اباك، و لاارث ابی؟ «لقد جئت شیئا فریا»، افعلی عمد تركتم كتاب الله، و نبذتموه وراء ظهوركم، اذ یقول: «و ورث سلیمان داود»، و قال فیما اقتص من خبر یحیی بن زكریا علیهماالسلام اذ قال رب «هب لی من لدنك ولیا یرثنی و یرث من آل یعقوب» و قال: «و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی كتاب الله» و قال «یوصیكم الله فی اولادكم للذكر مثل حظ الانثیین»، و قال: «ان ترك خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقا علی المتقین»، و زعمتم الا حظوه لی، و لا ارث من ابی لارحم بیننا!

افخصكم الله بایه اخرج منها ابی؟ ام هل تقولون اهل ملتین لا یتوارثان، و لست انا و ابی من اهل مله واحده؟! ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابی و ابن عمی؟ فدونكها مخطومه مرحوله تلقاك یوم حشرك، فنعم الحكم الله، و الزعیم محمد، و الموعد القیامه، و عند الساعه ما تخسرون، و لا ینفعكم اذ تندمون، «و لكل نبا مستقر و سوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و یحل علیه عذاب مقیم».

ثم رمت بطرفها نحو الانصار فقالت: یا معاشر الفتیه، و اعضاد المله، و


انصار الاسلام! ما هذه الغمیزه فی حقی؟ و السنه عن ظلامتی؟ اما كان رسول الله صلی الله علیه و آله ابی یقول: «المرء یحفظ فی ولده» سرعان ما احدثتم، و عجلان ذا اهاله، و لكم طاقه بما احاول، و قوه علی ما أطلب و ازاول! اتقولون مات محمد صلی الله علیه و آله؟! فخطب جلیل استوسع وهیه، و استنهر فتقه، و انفتق رتقه، و اظلمت الارض لغیبته، و كسفت النجوم لمصیبته، و اكدت الامال، و خشعت الجبال، و اضیع الحریم، و ازیلت الحرمه عند مماته. فتلك والله النازله الكبری، و المصیبه العظمی، لامثلها نازله و لا بائقه عاجله اعلن بها تلاوه و الحانا، و لقبله ما حل بأنبیاء الله و رسله، حكم فصل، و قضا حتم: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابكم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزی الله الشاكرین».

ایها بنی قیله! ااهضم تراث ابیه و انتم بمرای منی و مسمع، و مبتدا و مجمع؟! تلبسكم الدعوه، و تشملكم الخبره، و انتم ذو و العدد و العده، و الاداه و القوه، و عندكم السلاح و الجنه، توافیكم الدعوه فلا تجیبون، و تأتیكم الصرخه فلا تغیثون، و انتم موصوفون بالكفاح، معروفون بالخیر و الصلاح، و النجبه التی انتجبت، و الخیره التی اختیرت! قاتلتم العرب، و تحملتم الكد و التعب، و ناطحتم الامم، و كافحتم البهم، فلا نبرح او تبرحون، نامركم فتاتمرون حتی دارت بنارحی الاسلام، و در حلب الایام، و خضعت نعره الشرك، و سكنت فوره الافك، و خمدت نیران الكفر، و هدات دعوه الهرج، و استوسق نظام الدین، فانی جرتم بعد البیان، و اسررتم بعد لاعلان، و نكصتم بعد الاقدام، و اشركتم بعد الایمان؟ «ألا تقاتلون قوما نكثوا ایمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدؤكم اول مره أتخشوهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنین».

الا قد اری ان قد اخلدتم الی الخفض، و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض، و خلوتم بالدعه، و نجوتم من الضیق بالسعه فمججتم ما وعیتم، و دسعتم الذی تسوغتم، «فان تكفروا انتم و من فی الارض جمیعا فان الله لغنی حمید». الا و قد قلت ما قلت علی معرفه منی بالخذله التی خامرتكم، و الغدره التی استشعرتها قلوبكم، و لكنها فیضه النفس، و نفثه الغیظ، و خور القنا، و بثه الصدور، و تقدمه الحجه.

فدونكموها فاحتقبوها دبره الظهر، نقبه الخف، باقیه العار، موسومه بغضب الله و شنار الابد، موصوله بنار الله الموقده التی تطلع علی الافئده. فبعین الله ما


تفعلون «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»، و انا ابنه نذیر لكم بین یدی عذاب شدید، «فاعملوا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون».

(سخن خود را به حمد و ستایش كسی آغاز می كنم كه از هر موجودی به ستایش و منتگزاری و مجد و عظمت سزاوارتر است، خدای را به نعمتهایش ستایش كنم و بر توفیقی كه در راه سپاسگوییش به ما عنایت فرمود سپاس گویم و بر مواهبی كه به ما ارزانی داشت ثنا گویم.

ستایش بر همان نعمتهای بی منتهایش كه بر ما آغاز نمود؛ و مواهب كامله اش كه بر ما احسان فرمود، و منتهای كریمانه اش كه پی در پی بر ما ارزانی داشت.

نعمتهایی كه به شماره در نیاید، و از فزونی قابل جبران و تدارك نیست، و پایان آن از ادراك بیرون، از بندگان خواسته تا از طریق سپاسگزاری- كه خود سبب افزون شدن نعمتها است- آنها را بر ایشان مستدام دارد، و حمد و ثنایش را كنند تا نعمتها را بر آنان توسعه دهد، و باز هم آنها را به درخواست همانند آن نعمتها (در آخرت از طریق عمل و عبادت) وادار كرده است.

گواهی دهم كه معبودی جز خدای یگانه نیست یكتایی كه شریك ندارد، یعنی همان كلمه ی مقدس كه اخلاص، روح و حقیقت آن قرار داده شده، و دلها بدان حقیقت پیوند خورده و گواهی دهد، و با اندیشه و تفكر، خرد و عقل معنای صحیح آن را روشن سازد.

آن خدای یكتایی كه با چشم دیده نشود و با زبان نتوان وصفش نمود، و چگونگیش در وهم نگنجد، موجودات جهان را از عدم و بدون هیچ ماده ی اصلی به وجود آورد، و بدانها جامه ی هستی پوشانید، و بدون الگو و نمونه ای آفرید، بلكه آن را به قدرت خویش هستی داد و به مشیت خود خلق فرمود، بی آنكه نیازی به آفریدن آنها داشته باشد، و یا فایده ای در تصویرشان برای خویش بجوید، جز آنكه خواست تا حكمتش را آشكار سازد و اطاعتش را تذكر دهد، و قدرتش را اظهار نماید، و بندگانش را به عبودیت وادارد، و دعوت خود را عزیز و نیرومند گرداند.

آن گاه برای طاعت پاداش مقرر داشت، و برای عصیان و نافرمانی كیفر وضع فرمود، تا بندگان را از خشم و انتقام خود بازدارد، و به سوی بهشت جاویدان سوق دهد.

و گواهی می دهم كه پدرم محمد بنده و رسول خداست و او را پیش از آنكه به پیامبری بفرستد برگزید، و قبل از آنكه او را بیافریند نامش را یاد كرد، و پیش از بعثت انتخابش نمود، در آن زمان كه خلائق در عالم غیب پنهان، و در پس پرده های


هولناك (ظلمت) مستور، و به آخرین سرحد عدم مقرون بودند.

و این بدان جهت بود كه خدای تعالی به آینده ی امور دانا بوده، و به پیش آمدهای روزگار احاطه ی كامل داشته، و به جایگاههای مقدور عارف و آگاه است.

اراده فرمود تا محمد را مبعوث گرداند، برای كامل كردن امر خود، و به خاطر تصمیم قطعی بر اجرای حكم انفاذ مقدورات حتمی اش، و چون بیامد مردم را مشاهده كرد كه در دین پراكنده و به آتش كفر (یا آتش پرستی) دل بسته و به پرستش بتها كمر بسته اند، خدای یكتا را انكار می كنند در صورتی كه در دل بدو معترف و گواهند.

در چنین وضعی بوده كه خداوند به بركت وجود پدرم، محمد تاریكیها را به روشنی مبدل فرمود، و پرده های نادانی و جهل را از دلها به یكسو افكند، و ابرهای اشتباه و سرگردانی را از جلوی چشمها برداشت، و برای هدایت مردم به پا خواست، و آنان را از گمراهی نجات بخشید و از كوری بینا كرد، و به آیین محكم اسلام راهنماییشان نمود و به راه راست دعوتشان فرمود.

آن گاه خدای تعالی با كمال رافت و مهربانی و اختیار و رغبت او را از این جهان برد و بدین ترتیب پدرم از رنج و تعب این دنیا آسوده شد، و هم اكنون فرشتگان نیكوكار و رضوان پروردگار غفار او را در بر گرفته، و در مقام قرب و مجاورت خدای جبار به سر می برد.

درود خدا بر پدرم، آن پیامبر بزرگوار الهی و امین و برگزیده ی او از خلقش باد! «والسلام علیه و رحمه الله و بركاته»!

فاطمه ی اطهر در این وقت متوجه اهل مجلس شده و آنان را مخاطب ساخته چنین گفت:

اكنون شما ای بندگان خدا نمایندگان امر و نهی خدا و حاملان دین او و آنچه به پیغمبر وحی شده هستید و بر خودتان امین بوده و مامور به رساندن این دین به امتها و مردمان دیگر هستید.

رهبر واقعی شما پس از او كه پیغمبر درباره اش با شما پیمان بسته و پس از خود به جای گذارده كتاب ناطق خدا و قرآن صادق است، كه نوری است درخشنده و روشنایی فروزان، بیناییهایش روشن، و آنچه در درون دارد (از متشابهات برای اهلش) منكشف و واضح، و ظواهرش آشكار و هویداست.

پیروانش مورد غبطه دیگران هستند، و تابعان خود را به سوی بهشت رهبری كند،


و گوش فرادادن به دستوراتش انسانها را به نجات و سعادت كشاند.

حجتهای نورانی حق به وسیله ی او به دست آید و واجباتی كه تفسیر شده و محرماتی كه بندگان را از آن برحذر داشته و براهین كافی و مستحبات و مباحات و دستورهای واجبی كه مقرر فرموده همگی با كمك وی تحصیل شود.

خدای تعالی ایمان را برای شما وسیله ی تطهیر از شرك قرار داده است و نماز را برای جلوگیری از تكبر، و زكات را وسیله ی تزكیه ی نفس و زیادی روزی، و روزه را برای به ثبوت رساندن مراتب اخلاص، و حج را وسیله ای برای استوار ساختن بنیان دین، و عدالت را سببی برای انتظام و نزدیكی دلها، و اطاعت از اختلاف و پراكندگی، و جهاد را وسیله ای برای عزت و سربلندی اسلام، و صبر و بردباری را مایه ی استحقاق پاداش.

امر به معروف را برای مصلحت حال عموم، و نیكی به پدر و مادر را سپری برای جلوگیری از خشم الهی (یا خشم آن دو) قرار داد.

صله ی رحم را وسیله ی به تاخیر افتادن (و ازدیاد) عمر و تكثیر نفوس گردانید، و قصاص را مقرر فرمود تا خون مردم محفوظ بماند (و جلوی قتل و آدمكشی را بگیرد).

وفاء بنذر را از وسایل آمرزش قرار داد، و به منظور جلوگیری از كم فروشی دستور داد تا پیمانه و وزن را كامل دهند، و از شرابخواری منع فرمود تا از پلیدی و آلودگی جلوگیری كند.

بندگان را وادار كرد تا از تهمت زدن و نسبت زنا دادن (به زنان پاكدامن) خودداری كنند كه گرفتار لعنت و دوری از رحمت حق نگردند.

به ترك سرقت و دزدی دستور داد تا عفت نفس داشته باشند، و برای ایجاد اخلاص در بندگی شرك را حرام فرمود.

«از خدای یكتا بدان گونه كه شایسته ی اوست بترسید، و به حال اسلام و تسلیم در برابر حق بمیرید» و فرمان خدا را در امر و نهی او اطاعت كنید، كه تنها بندگان دانشمند و عالم خداوند هستند كه از وی می ترسند.

- آن گاه سخنان حكیمانه و آتشین خود را دنبال كرده و فرمود:

ای مردم نیك بدانید كه من فاطمه، و پدرم محمد (ص) است، هر چه می گویم پایان و آغازش یكی است و به غلط سخنی نمی گویم، و در كاری كه انجام می دهم


خطا نیست.

«برای شما پیغمبری از خودتان آمد كه از رنج بردنتان رنج می برد، و به شما علاقه مند، و نسبت به مومنان دلسوز و مهربان بود».

ای مردم اگر نسبت آن پیغمبر را بجویید و بخواهید او را بشناسید او پدر من است نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموی من است نه برادر شما، و چه پر افتخار است این انتساب (و نسبت داشتن با پیغمبر)! درود خدا بر او و خاندانش باد!

پیغمبر خدا رسالت خویش را بخوبی انجام داد و ماموریت خود را در اندرز و بیم دادن كافران به وضوح ابلاغ فرمود، و از طریقه ی مشركان روی برتافت، و ضربه ی محكمی بر پس گردنهاشان زد، و گلوهاشان را درهم فشرد، و از طریق حكمت و اندرز نیكو، مردم را به راه پروردگار خود دعوت فرمود.

بتها را درهم شكست و سرهای متكبران را فروافكند، تا وقتی كه گروه متشكل آنها پراكنده و منهزم گشتند، و تاریكیهای شرك و جهل برطرف شد، و حق آشكار گردید.

زبان رهبر دین گویا شد و زمزمه های شیاطین (و راهزنان دین) خاموش گردید. پیروان نفاق نابود گشته، و گره های (برتافته و محكم) كفر و اختلاف (كه بر گوهر ایمان بسته بود) گشوده شد. و شما به همراهی جمعی از مردمان پاك و اهل تقوی و عبادت، كلمه ی اخلاص (و شهادتین) را بر زبان جاری كردید.

و در آن زمانی كه بر لب پرتگاه آتش دوزخ بودید، و (از كمی افراد و نداشتن نیرو) همانند جرعه ای برای شخص تشنه و لقمه ای برای انسانی گرسنه، و پشته ی آتشی بودید برای كسی كه شتابان به دنبال آتش بیاید، و پیوسته لگدكوب قبایل بودید.

(برای رفع عطش) آبهای متعفن را كه به بول و سرگین شتران ممزوج بود می آشامیدید، و (برای سد جوع) از پوست حیوانات قوت خود را تهیه می نمودید، پیوسته در حال ذلت و خواری به سر می بردید و ترس آن را داشتید كه مردم از اطراف، شما را مورد حمله قرار دهند.

تا اینكه خدای تعالی پس از همه ی این بدبختیها شما را به بركت ظهور محمد (ص) نجات بخشید با اینكه پدرم شجاعان روزگار و گرگان عرب و سركشان از اهل كتاب (یهود و نصاری) درگیر و گرفتار بود، و هرگاه آتشی برای جنگ روشن كردند خدای تعالی آن را خاموش كرد، و هرگاه سركرده ای از شیاطین سر برمی داشت و یا فتنه ای از سوی آنان (همچون اژدهایی) دهان خود را (به سوی شما) باز می كردم، پدرم برادرش (علی (ع)) را به كام آنان می انداخت (و به دفع و سركوبی آنها می فرستاد) و


او نیز (یعنی علی (ع) از آن ماموریتهای خطرناك بازنمی گشت تا وقتی كه سرهای دشمنان را زیر پای خود لگدكوب كند، و شعله ی سوزان آن آتش را با شمشیر بران خود خاموش سازد.

در راه خدا آن همه رنج و تعب را بر خود هموار می ساخت، و در انجام فرمان الهی نهایت كوشش را داشت (از نظر نزدیكی جسم و روح و قرابت نسبی) از همه كس به پیغمبر نزدیكتر، و (در محبت و دوستی با خدا) سرور اولیای الهی بود، كوشا و خیرخواه، جدی، ساعی و شما در همان احوال در آسایش و رفاه و خوشحال و خندان و در كمال امنیت زندگی می كردید، و انتظار برگشت كار ما را داشتید گوش به زنگ خبرهای ناگوار درباره ی ما بودید. [3] .

از رو به رو شدن با دشمنان خودداری كرده و از میدان كارزار می گریختید. (این بود وضع رقتبار شما، و این هم خدمتی بود كه ما خاندان، روی وظیفه ی الهی و انسانی نسبت به شما انجام دادیم، و این همه عزت و شوكت از این راه نصیب شما گردید).

اكنون كه خدای تعالی پیغمبر خود را به منزلگاه پیمبران و جایگاه برگزیدگان (و سرای جاویدان) انتقال داد ناگهان كینه های درونی و دورویی شما آشكار شد، و جامه ی دین فرسوده گردید، گمراهان بی صدا به صدا آمده و گمنامان فرومایه سر بر داشتند، و نعره ی شتر اهل باطل بلند شد و دم بجنبانید.

شیطان سرش را از مخفیگاه بیرون آورد و شما را به سوی خویش دعوت كرد، و مشاهده نمود كه شما بلادرنگ دعوتش را پذیرفتید و چشم به راه فریبكاری او هستید. حركتی به شما داد و دید چه خوب به حركت درآمدید و چه چالاك، شما را به خشم واداشت خشمناك شدید.

و (در نتیجه) داغ (ملكیت و تصرف) بر شتری زدید كه از آن شما نبود (یعنی گذشته از اینكه خلافتی را كه حق علی بود غصب كردید آن را حق خود دانستید و مهر مالكیت خود را بر آن زدید) و در غیر آبشخور خود آن را فرود آوردید، و با اینكه هنوز از رحلت پیغمبر چیزی نگذشته بود، و زخم دل ما بهبود نیافته و جراحت آن مصیبت بزرگ التیام نیافته بود، و جنازه ی پیغمبر دفن نشده بود، شما به بهانه ی ترس از وقوع در فتنه خلافت را غصب كردید.

آگاه باشد كه در همان فتنه (كه ترس آن را بهانه كردید) درافتادید، و براستی كه


دوزخ محیط بر كافران است.

اوه! كه چه شدید و به كجا می روید؟ در صورتی كه كتاب خدا (قرآن) در میان شما است، دستوراتش آشكار و احكامش نوربخش، و نشانه هایش روشن، و نواهی آن هویدا و اوامرش واضح!

و شما این كتاب بزرگ را پشت سر انداخته اید! آیا قصد روگرداندن از قرآن را دارید و یا می خواهید به غیر قرآن حكم و داوری كنید؟ و چه بد بدلی است (غیر قرآن) برای ستمكاران، و براستی كه هر كس جز دین اسلام دین دیگری را اختیار كند از او پذیرفته نخواهد شد و در قیامت از زیانكاران خواهد بود.

آری شما (كه شتر خلافت را غصب كردید و) به این مقدار صبر نكردید تا با شما مأنوس گردد (و خلافت بر شما استقرار یابد) و این مركب سركش رام شما گردد كه آتش فتنه را روشن كردید و شعله اش را برافروختید، و به ندای شیطان گمراه پاسخ گفتید، و دست به كار خاموش كردن چراغهای تابناك دین شدید، یكسره به فكر از بین بردن سنتهای پیغمبر خدا افتادید.

(با خدعه و نیرنگ در باطن حق ما را می برید و برای عوامفریبی در ظاهر سنگ دیگران را به سینه می زنید) مانند آن كسی است كه تظاهر به خوردن كفهای روی شیری كه در ظرف است می كند اما همین كه دهان بر ظرف نهاد همه را می خورد، و یا همچون كسی كه در پشت درختان صحرا برای حمله ی به دشمن كمین كرده ولی در حقیقت (برای نزدیكان خود كمین كرده و) می خواهد خاندان و فرزندان خود را از پای درآورد.

و ما باید در برابر (این ستمها) مانند كسی كه زخم كارد خورده و یا نیزه در شكمش فرورفته صبر كنیم!

شما چنین پندارید كه ما از پیغمبر ارث نمی بریم؟ آیا با این پندار نابجا، حكم و قانون زمان جاهلیت را می خواهید زنده كنید؟ با اینكه برای اهل یقین حاكمی بهتر از خدا نیست!

آیا براسی این حقیقت را نمی دانید؟!

چرا! بخوبی می دانید! و مانند آفتاب تابان برای شما روشن است كه من دختر پیغمبرم (و از او ارث می برم)!

ای مسلمانان! آخر این چه قانونی است كه باید مرا از ارث پدر خود محرومم كنند!

ای ابابكر آیا این قانون در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببری ولی من از


پدرم ارث نبرم؟ عجب افترای بزرگی بر خدا بسته ای؟ آیا عمدا كتاب خدا را ترك كرده و آن را پشت سر خود انداخته اید؟

مگر این كتاب خدا نیست كه می گوید: «سلیمان از داود ارث برد [4] »؟

و در آنجا كه (داستان یحیی بن زكریا را نقل كرده) از قول زكریا حكایت می كند كه به خدا عرض كرد: «پروردگارا به من فرزندی عنایت كن كه از من ارث ببرد و وارث آل یعقوب باشد [5] »؟.

و نیز فرماید: «بعضی از خویشاوندان از نظر ارث بر بعضی دیگر مقدم هستند [6] »؟ و نیز فرموده: «خدا به شما سفارش كرده و دستور داده كه پسرها دو برابر دخترها ارث ببرند [7] »؟.

و همچنین فرموده: «بر شما مقرر شده كه چون یكی از شما را مرگ فرارسید اگر مالی به جای می گذارد برای پدر و مادر و خویشان به اقتضای عدالت وصیت كند كه این كار شایسته ی پرهیزكاران است [8] »؟!.

- و شما چنین پندارید كه من با پدرم نسبتی ندارم و از او ارث نمی برم و با او بیگانه هستم؟! و آیا خداوند شما را به آیه ای از قرآن مخصوص گردانیده كه پدر مرا از قانون خارج كرده؟ و یا می گویید: چون اهل دو ملت از یكدیگر ارث نمی برند مرا از ارث خود محروم كرده اید؟ مگر من و پدرم از یك ملت نیستیم؟

و یا آنكه شما از پدر و پسر عموی من به خصوص و عموم قرآن داناتر هستید؟ ای ابابكر این فدك (و این تو) و این مركب دهانه و زین كرده ارزانی تو باد، و در روز حشر و قیامت نیز تو را دیدار خواهم كرد، و در آن روز چه نیكو داوری است خدای تعالی و چه نیكو سرپرستی است محمد (ص)! و چه نیكو وعده گاهی است قیامت!

و در آن روز است كه بیهوده كاران (و یاوه گویان) زیان كارند، و پشیمانی برای شما سودی ندارد، و برای هر خبری زمانی مسلم است و بزودی می دانید چه كسی را عذاب خواركننده فراگیرد و كه را شكنجه ی ابدی در رسد!

- در اینجا فاطمه روی خود را به سوی انصار نموده و آنان را مخاطب ساخته فرمود: ای گروه بزرگان و ای یاران ملت و ای سنگرهای محكم اسلام! این چه سستی


است كه درباره ی گرفتن حق من از خود نشان می دهید؟ و این چه تغافلی است كه در مورد ستمی كه بر من وارد شده بر خود روا می دارید؟

مگر پدر من- رسول خدا- نفرمود: احترام هر شخصی را در فرزندش باید حفظ كرد؟ پس چه زود وضع خود را دگرگونه كردید، و چه شتابان دست از سنتها و احكام دین كشیدید؟ با اینكه نیروی دفاع از من و احقاق حق مرا دارید، و توانایی انجام خواسته ی من در وجود شما هست!

آیا می گویید: محمد مرد؟ (و با مردن او در دین و آیین خود به شبهه و تردید افتاده اید و به همین دلیل دست از یاری دین او و بازماندگان و ذریه اش برداشته اید؟ و فكر می كردید كه او هرگز نخواهد مرد؟ در پاسخ به این پندار شما باید این حقیقت را صریحا بگویم كه):

آری! (محمد مرد و براستی مرگ و رحلت او) مصیبت و ضربه ی بسیار بزرگی بود كه (بر پیكر اسلام وارد آمد و) شكافتن هر روز آشكارتر و گسستگی آن هر روز دامنه دارتر و توسعه اش بیشتر می گردد، (خورشید فروزانی بود كه) با رفتن او زمین تاریك و اختران تیره و بی فروغ شدند، امیدها مبدل به یأس و نومیدی گردید، و كوهها متزلزل شد، حریم (افراد) از میان رفت و پایمال گردید، و حرمت و احترام (برای محترمی) به جای نماند.

آری به خدا سوگند این داهیه ای عظمی و مصیبتی بس بزرگ بود كه مانندش مصیبتی نبود و هیچ ضایعه ای با آن برابری نتوان كرد!

اما (چنان نبود كه رحلت او سبب تردید شما در دین و پشت پا زدن به آیین و غیر قابل انتظار باشد، زیرا خدای تعالی پیوسته از چنین روزی خبر می داد و) كتاب خدا (قرآن) آشكارا به شما گوشزد كرده بود! و در خانه هاتان شب و روز به لحنهای مختلف و صداهای گوناگون، آهسته و بلند، با تأنی و تند، (و خلاصه به هر گونه) در گوش شما می خواند، و فرارسیدن آن بر پیغمبران گذشته نیز خبر داده بود!

(قرآن به شما گفته بود): «محمد نیز مانند پیغمبران گذشته است، آیا اگر مرد یا كشته شد شما از دین برمی گردید؟ و اگر كسی از دین برگشت به خدا هیچ گونه زیانی وارد نخواهد ساخت و خداوند سپاسگزاران را پاداش نیكو خواهد داد» [9] !.

عجبا!

ای فرزندان قیله [10] ! آیا شما می بینید و می شنوید كه حق مرا می گیرند؟ و در


حضور و مجمع شما مرا از ارث خود محروم می كنند؟ دعوت من (كه شما را به كمك خویش می خوانم) به همه رسید و همگی از ماجرا و وضع اطلاع دارید (باز هم آرام و خاموش نشسته اید)؟!

شما كه از نظر نفرات و ساز و برگ همه گونه آمادگی دارید، لوازم جنگی و نیرو دارید، شمشیر و سپر دارید، ندای استمداد من به شما می رسد اما پاسخم را نمی دهید! و فریاد استغاثه ام را می شنوید اما به دادم نمی رسید!

شمایی كه به شجاعت و دلاوری معروف، و به خیر و صلاح مشهور هستید، شمایی كه برگزیدگان اقوام و انتخاب شده ی تیره ها بودید، به جنگ عرب رفتید و همه گونه رنج و تعبی را متحمل شدید، شاخهای گردنكشان را شكستید، و با دلاوران جنگجو دست و پنجه نرم كردید!

همین شمایی كه پیوسته با ما حركت می كردید (و از ما جدا نمی شدید) و همیشه فرمانبردار و مطیع اوامر و دستورهای ما بودید!

(همه جا پشت سر ما كمك كار و مطیع ما بودید) تا وقتی كه آسیای اسلام به گردش درآمد (و پایه های این آیین استوار و پابرجا گردید) و درهای خیرات (به روی شما) گشوده و نعمتها برایتان جاری شد، شرك در برابر اسلام خاضع و تسلیم گردید، و طغیان دروغ و باطل فرونشست، و آتش كفر خاموش شد، و هیاهوی فتنه و آشوب پایان پذیرفت، و نظام دین استوار و پابرجا گردید! اكنون...

اكنون! با این وضوح آشكاری (مطلب) چرا متحیر و سرگردانید؟ و چرا پس از روشن شدن حقیقتها آن را كتمان می كنید؟ و پس از آنكه گام به پیش نهاده اید به عقب بازگشتید، و بعد از ایمان به خدا، باز مشرك شدید؟

«چرا با مردمی كه پیمان خود را شكسته (و نفاق پیشه كرده) و همی خواستند پیغمبر را از شهر بیرون كنند پیكار نمی كنید؟ آیا از آنها می ترسید؟ با اینكه اگر مومن هستید از خداوند باید بترسید؟» آری، (سبب این همه سستیها و خاموشیها را) چنان می بینم كه شما بخوشی و راحتی رو كرده و سخت بدان دل بسته اید، و (به همین خاطر است كه) آن شخص باكفایتی را كه در اداره ی امور (و زمامداری مسلمانان) سزاوارتر است كنار زدید، و به آسایش و تن پروری در گوشه ای خلوت تن داده، و از فشار و سختی زندگی به فراخی و وسعت رسیده اید؟ و (در نتیجه خود را از اسلام بی نیاز پنداشته و) آنچه را در درون خود داشتید (از ایمان به حق) آن را از دهان بیرون افكندید، و آب گوارایی را كه به سهولت نوشیده بودید به سختی از گلو برگرداندید.

ولی بدانید كه «اگر شما و همه ی مردم روی زمین كافر شوید (به خدا زیانی


نرسانده و) خداوند از همه بی نیاز و ستوده است»!

این را بدانید كه من گفتنیها را گفتم با اینكه بخوبی می دانم (شما در برابر این سخنان بی تفاوت هستید و مرا یاری نخواهید كرد و این) بی تفاوتی با گوشت و پوستتان آمیخته شده، و دلهای شما را نیرنگ و عهدشكنی احاطه كرده، ولی (چون دلم پر شده بود) اینها قسمتی از اندوه دلم بود كه بیرون ریخت، و غمهایی بود كه در سینه ام جمع شده و اكنون خارج شد، و ضمنا با این سخنان با شما اتمام حجتی كردم!

اكنون این شما و این مركب خلافت و فدك آن را محكم بگیرید (و بر آن سوار شوید)، اما بدانید كه این مركب پشتش زخم و كف پایش شكافته (و لنگ) است، و ننگ آن همیشه بر دامنتان می ماند، و داغ خشم خدا، و رسوایی ابدی بر آن خورده، و به آتش سوزانی كه (گذشته از بدنها) دلها را نیز فراگیرد پیوند خورده است.

(خدا اعمال شما را به خوبی می بیند و) آنچه را انجام می دهید در برابر دید خدای بیناست، و بزودی ستمگران می داند چه جایگاه سختی دارند (و كیفر خود را می بینند) و من دختر همان پیغمبری هستم كه شما را از عذاب الهی بیم می داد، پس شما آنچه را می توانید انجام دهید كه ما انتقام آن را خواهیم گرفت، و چشم به راه باشید كه ما نیز چشم به راه شما هستیم!)


[1] براي اطلاع بيشتر به رياحين الشريعه، ج 1، صص 324- 311؛ احقاق الحق، ج 10، صص 305- 296 مراجعه فرماييد.

[2] البته بدانيد كه در نقل الفاظ اين خطبه اختلاف و نسخه بدلهاي زيادي در كتابها ديده مي شود و ما در هر جا آنچه به نظر صحيحتر مي رسيد انتخاب كرده ايم.

[3] طرف خطاب در اينجا مهاجران و مردم مكه مانند عمر و خالد بن وليد و امثال آنان هستند.

[4] سوره ي نمل، آيه 16.

[5] سوره مريم، آيه ي 6.

[6] سوره ي انفال، آيه ي 75.

[7] سوره ي نساء، آيه 11.

[8] سوره ي بقره، آيه 180.

[9] سوره ي آل عمران، آيه ي 144.

[10] «قيله» نام زني كه نسبت قبايل انصار به او مي رسد.